حرف زدن ستاره شبهای من
عسل مامانی ، روز 20 اردیبهشت بود و تازه از سر کار اومده بودم کلی خسته بودم و شما هم همش گریه میکردی و بیقراری منم بردمت کنار پنجره که سرت گرم بشه ،یه کبوتر پشت پنجره نشسته بود منم گفتم ثنا جوجو رو نگاه کن بعد تو یه دفعه با تعجب به من نگاه کردی و گفتی ای شیه ؟ بعد همش تکرار میکردی ،خیلی ذوق کرده بودم که حرف زدی اونم چه جالب با سوال حرف زدن ا شروع کردی ،سریع گفتم گنجیشکه ثنای مامان . از خوشحالی نمیدونستم چی کار کنم ، خستگیم در رفت شیرین زبونم . امیدوارم همیشه خوش زبون باشی ستاره شبهای من . بالاخره ناناز من در 15 ماهگی حرف زد . از اون روز همه چی رو نشون میدی ...
نویسنده :
مامان ثنا
12:27